درس هفتم
سووشون
نمادهای این داستان:
یوسف: نماد مبارزان راه آزادی میهن که به دست استعمارگران بیگانه و حاکمان زورگو شهید می شود
زری: نماد زنان و افراد معمولی جامعه که در اثر مشاهده شهادت آزادی خواهان ، از خواب غفلت بیدار شده و به افرادی مبارز تبدیل می شوند
صفحه 54 بند اول :
گندم ها مثل سیل طلا روی هم انباشته شده
مشبّه : گندم ها
ادات تشبیه : مثل
مشبّهٌ به : سیل طلا
وجه شبه : رنگ زرد ، صفت مشترک طلا و گندم
نه خسته : خدا قوّت
صفحه 54 بند دوم :
زن های خوشه چین ، به قطار ، كنار مزرعه نشسته اند و سرشان به طرف مزرعه است .
زن های خوشه چین : كنایه از زن های فقیر و بی چیز
به قطار : ردیف ، قید
سرشان به طرف مزرعه است : كنایه از توجّه شان به گندم ها است .
چارقد : روسری
صفحه 54 بند دوم :
شلخته : نامرتّب كسب كه كارهایش بی نظم و ترتیب است
شلخته درو كنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید . : كنایه از گشاده دست عمل كردن ، با روحیّه ی جوانمردانه عمل كردن
جوال : ظرفی كه از پشم بافته شده باشد ( گونی )
صفحه 54 بند سوم :
عبا : 1- پوشش است از پشم و جز آن كه جلویش شكافته است و بر روی لباس می پوشاند ، 2- روپوش گشاد و بلند پشمی یا نخی كه در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد كه دست ها را از آن بیرون كنند و طبقه ی روحانیون و جز آنان آن را بر روی دوش اندازند ، 3- گلیم خطّ دار
پیشواز : استقبال
پشت آسیاب ، كشت صیفی اربابی است و از آبی كه آسیاب را می گرداند آبیاری می شود
صفحه 55 بند اول:
صیفی : منسوب به صیف
صیف : تابستان
كشت صیفی : زراعتی كه در بهار و اوایل تابستان كارهای آن انجام می شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست می آید مانند خربزه و هندوانه
آبی ، آسیاب ، می گرداند : مراعات نظیر
یک قوری بندزده ی سیاه شده هم گوشه ی منقل هست
یک : صفت شمارشی
بند زده : صفت مفعولی
سیاه : صفت بیانی ساده
قوری بند زده ی سیاه شده : قوری شكسته ی ترمیم شده
قوری : هسته
صفحه ی 55 بند 2 :
جوال : مجازاً كیسه ی گندم
انگار : مثل این كه
صفحه 55 بند 3 :
پیر شوی ننه جان : آرزوی عمر طولانی كردن
عزّت : ارجمندی ، سرافرازی ، عزیزی ، ارجمند گشتن ، گرامی شدن
صفحه ی 55 بند 4 :
از نو : درباره
صفحه 55 بند 5 :
تصدّق قد و بالات بشوم : فدایت شوم ، بلا گردانت شوم
امشب شب سوشون است . تلمیح به داستان سیاوش دارد : شب عزاداری
سوک : عزا ، غم ، مصیبت ، ماتم
سوک : فرآیند واجی ابدال سوگ
بلدچی : راهنما
خروس خوان : كنایه از صبح زود
دهل : كوس ، طبل بزرگ
صفحه ی 55 بند 6 :
سوشون : عزاداری با شیون و زاری، مراسم عزاداري سياوش كه هر ساله در استان فارس برگزار مي شود.
صفحه 55 بند 7 :
آشكارا : واقعاً ، قید
مال : حیوان
غلام شما ، محمّد تقی ، مال آورده
غلام شما : نهاد
محمّدتقی : بدل از نهاد
درخت گیسو : درخت كه موهای زنان عزادار را به عنوان عزا به آن وصل می كنند،نام درختي كه زبان فارس به آن دخيل مي بستند تا حاجت هايشان برآورده شود.
بابت : به عنوان
صفحه 55 بند 8 :
چانه اش گرم شده: كنایه از پرحرفی كردن
شربت گلاب ... انگوریش بابا ... روز سوشون و شبش ناهار و شام هم می دهند .
روز و شب : تضاد ، مراعات نظیر
روز و ناهار : مراعات نظیر
شب و شام : مراعات نظیر
ناهار و شام : تضاد ، مراعات نظیر
هیمه : هیزم
آتش می كنند : مجازاً آتش روشن می كنند
یكهو : یک مرتبه ، ناگهان ، قید
رنگ شب پریده : كنایه از صبح زود ، هوا گرگ و میش است ، تشخیص
قربانش برم : مرجع ضمیر « ش » سیاوش
بارالها : شبه جمله ، منادا ، اي خداي بزرگ
صفحه 56 ادامه ی بند 1 :
آفتاب تیغ كشید : كنایه از طلوع كردن خورشید ، تشخیص
تیغ : استعاره از پرتو خورشید
صفحه ی 56 بند 3 :
تا بار و بند را ببندند و بچّه ها را سوار كنند ، به آنها رسیده ام
بارو بنه : توشه ی راه ، زاد راه
به آنها رسیده ام : به آنها خواهم رسید ( مضارع محقق الوقوع )
مضارع محقق الوقوع : اگر بخواهند قطعی بودن عمل را در حال یا آینده ی نزدیک نشان دهنده گاهی از شکل ماضی مطلق برای زمان حال یا آینده استفاده می کنند و این همان مضارع محقق الوقوع است یعنی مضارعی که وقوعش قطعی است .
ولی نعمت : روزی دهنده
نقل بگویم : قصّه بگویم
صفحه ی 56 بند 5 :
قربانش بروم : مرجع ضمیر « ش » سیاوش
سی میدان : در این جا به معنی به طرف ، به سوی
فكری است : در حال فكر كردن است
لعین : رانده شده ، نفرین شده
جركردن : جنگیدن ، درافتادن
صفحه ی 56 بند 6 :
آفتاب سرتاسر میدان را گرفته : مجازاً روشن كرده ، تشخیص
سی چهل نفر می ریزند به سر مباركش
سی : صفت شمارشی
چهل : صفت شمارشی
سی چهل : صفت مبهم
دل آدم از جا كنده می شود كنایه از بی قراری و اظهار ناراحتی كردن
صفحه ی56 بند 7 :
آخر عاقبت : سرانجام ، قید
اسبش را پی می كنند
پی کردن : قطع كردن رگ پا ، زدن در پای جلوی اسب
كت : شانه ، كتف
اسب لُخت مجازاً بی زین
شیهه كشیدن : فریاد كشیدن اسب
یكی از آن لعین ها لباس غضب بر كرده
غضب : خشم مجازاً رنگ قرمز
لباس غضب : كنایه از لباس قرمز رنگ
سوار و پیاده : تضاد
او هی می خورد زمین
هی : مرتّب ، قید تكرار
سرو پكالش خینی می شود : سرو صورتش خونی می شود
نه خم به ابرو می آورد . : كنایه از ناراحت نشدن به روی خود نیاوردن
صفحه ی57 بند1:
لعین : نفرین شده مجازاً شمر .
بعد آن لعین از اسب پیاده می شود ، شمشیر می زند به نای مباركش : اشاره دارد به امام حسین و سیاوش
نای : گلو
صورتش را مثل گوسپند می پوشاند
صورتش : مشبّه
مشبّهٌ به : گوسپند : فرایند واجی ابدال
وجه شبه : می پوشاند
قدرت خدا كارد نمی برد : تلمیح به داستان حضرت اسماعیل دارد
سرنا همچنین سوزناک می زند : تشخیص
سرنا : نوعی نی ، از سازهای بادی که لوله ای دراز چوبی یا فلزّی با چند سوراخ است
صفحه ی 57 بند 2 :
ما زن ها كاه به سرمان می ریزیم : در مراسم سوگواری در بعضی از مناطق گِل یا كاه بر سر می ریزند ، كنایه از عزاداری
خشت : آجر نپخته
صفحه ی57 بند 3 :
پلک هایش داغ شده : كنایه از این كه می خواهد گریه كند نزدیک است دست در گردن زن میان سال بیندازد و هم پای او گریه كند
دست و گردن : مراعات نظیر
هم پا با دست و گردن : ایهام تناسب
هم پا : همراه
قاطر : استر
صفحه ی57 بند 4 :
زری و یوسف سوار اسب می شوند و هم عنان ، اسب می تازند
هم عنان : مجازاً همراه ، باهم ، دوشادوش
عنان : دهنه ، افسار
هم عنان با اسب : ایهام تناسب
صفحه ی 57 بند آخر :
مردهای سیاه پوش : كنایه از مردهای عزادار
دسته دسته : قید ترتیب
حجله قاسم آوردند كه زری به دیدن آن خواست شیون بكشد امّا جلوی خودش را گرفت
حجله ی قاسم : نماد جوانی و ناكامی
حجله :1- اتاق آذین بسته برای كسانی می گذارند كه جوان مرگ شده اند
قاسم پسر امام حسن (ع) است و تلمیح به داستان حضرت قاسم (ع) دارد .
شیون بكشد : فریاد بكشد
جلو خودش را گرفت : كنایه از این كار را نكرد .
صفحه ی 58 بند 1:
خان كاكا : آقا داداش
عیال : همسر
طواف : دور زدن ، گرد چیزی گشتن
جماعت در صحن سینه و زنجیر بزنند : كنایه از عزاداری كردن
موعظه كردن : وعظ كردن ، سخنرانی كردن
العیاذ بالله : پناه بر خدا
حرفش را هم نزنید : این كار نباید انجام دهید حتّی در گفتار
قشون : ارتش ، سپاه
بلوا : آشوب
صفحه ی 58 بند 2 :
هم قسم : هم پیمان
دستمان را بگذاریم روی دستمان : كنایه از كاری انجام ندهیم
تشییع كردن : همراهی كردن ، مشایعت
صفحه ی 58 بند 3 :
قدغن : ممنوع
آب از سر من یكی كه گذشت : اتّفاق است كه افتاده برای من دیگر فرقی نمی كند و كنایه از دچار نهایت بدبختی و مصیبت شدن
صفحه ی 58 بند 4 :
عجب روی ما سفید كردی ! : طنز و كنایه از ما را شرمنده كردی
عجب روی ما را سیاه كردی ! : آبرو برای ما نگذاشتی
ملّتفت : متوجّه
صفحه ی 58 بند 5 :
نعش : جنازه
منشین و تماشا کن : تماشا نکن
صفحه ی 58 بند 6 :
ناكام : كسی كه به آرزویش نرسیده ، ناموفّق ، جوان مرگ
تا كردن : رفتار كردن ، مدارا كردن ، کنار آمدن
با رعیتش مثل یک برادر بزرگ تا می کرد : با رعیتش محترمانه برخورد می کرد
معذّب نكنید : عذاب ندهید ، آزار ندهید
صفحه ی 58 بند آخر :
ماری كه از دیشب روی قلبش چنبره زده بود و خوابیده بود سربلند كرد به نیش زدن
ما ر : استعاره از غم و اندوه از دست دادن همسر
چنبره زده بود : حلقه زده بود
مار و چنبره زده بود : مراعات نظیر
سربلند كرد به نیش زدن : تازه شدن غم ، غم و اندوه به او هجوم آورده بود .
چراغ های ذهنش روشن بود : كنایه از كاملاً آگاه بود ، فكر و حواسش خوب كار می كرد
چراغ های ذهنش : اضافه ی تشبیهی
هیچ كس در این دنیا نخواهد توانست این چراغ ها را خاموش كند : دیگر كسی نمی تواند این آگاهی را از او بگیرد .
صفحه ی 59 بند 1 :
تأمّل كردن : فكر كردن
صفحه ی 59 خطّ 8 :
تضمین آیه ی قرآن « و لكم فی القصاص حیوةٌ یا اولی الالباب » : ای خردمندان ، حكم قصاص برای حفظ حیات شماست
صفحه ی 59 خطّ 13:
دست بیخ گلویش گذاشته : كنایه از تحت فشار قرار دادن
صدایش را بلندتر كند : كنایه از اعتراض كردن
صفحه ی 59 خطّ 19:
همه ی كارها افتاده دست زن و بچّه ها : كنایه از افتاده دست كسانی كه نمی فهمند
كُفری : جای ناراحتی بسیار است ، عصبانی
صفحه ی 59 خطّ 23:
علامت: علم مخصوصي است كه آن را معمولاً در ماه محرم پيشاپيش دسته هاي عزاداري به حركت در مي آورند
خطّ آخر صفحه ی 59 :
كدام بلندگویی مردم شهر را این چنین به خیابان كشانده بود : تشخیص
صفحه ی 60 بند 1 :
متفرّق : پراكنده
صفحه ی 60 بند 4 :
یک جوان را به تیر غیب كشته اند : جوانی را كشته اند بدون آنكه قاتل او شناخته شده باشد .
صفحه ی 60 بند 5 :
پروانه ی كسب : مجوز مغازه
صفحه ی 60 بند 6 :
انگاركن : تصوّر كن ، فرض کن
خودآزمايي درس هفتم(سووشون) ص61
پراكنده ونامنظم دروكنيد تا مقداري محصول باقي بماند وخوش چين هاهم بهره أي ببرند .
نويسنده بامهارت خاصي مرگ مظلومانه سياوش به فرمان افراسياب رابهانه قرار داده است تا از اين طريق شهادت مظلومانه آزاديخواهان را به است عناصر ستمگر بيان كند مرگ اوعلاوه بر اينكه جنبه ي ملي دارد،جنبه ي مذهبي پيدا كرده است وياداور به شهاد ت رسيدن مظلومانه امام حسين وتمام شهداي كربلاست .
خوشه چيني كنايه از گداي
آفتاب تيغ كشيد كنايه از خورشيد طلوع كرد
رنگ شب پريده كنايه از صبح فرار رسيده است
خودروسخوان كنايه از صبح زود
كفري كردن كنايه از خشمگين وعصباني كردن
مثل ماري كه روي قلبش چنبر زده وخوابيده بود ،سربلند كرده وبه نيش زدن پرداخته است
تكليف دانش آموزان است
شلخته دروكنيد تا چيزي گيرخوشه چين ما بيايد.
آورده اند که ...
قَدَّسَ اللّهُ روحهَ : خدا روح او را پاک گرداند
زیر و زبر : تضاد و تکرار
خسته : مجروح و آزرده
افگار : آزرده ، زخمی ، خسته ، مجروح
مذّلت : خواری
سیر : کامل ، قید
هر که آن جا نشیند که خواهد و مرادش بُوَد ، چنانش کُشَند که نخواهد و مرادش نَبود .:هر که بر اساس خواسته و آرزوهای خود عمل کند باید در انتظار مرگ باشد واقعیّتی که مطمئناً برای او مطلوب و خواستنی نیست .
مقصود عبارت آن است که : کسی که مقام و جایگاه اصلی خود را نشناخت تنها بر اساس مراد و خواسته ی نفسانی عمل کند به مصیبتی غیر منتظره گرفتار می شود .