درس اوّل خواجه عبدالله انصاری ملقّب به شیخ الاسلام و معروف به پیر انصار و پیر هرات از دانشمندان و عارفان قرن پنجم است که در سال 481 هـ . ق . درهرات درگذشت . از آثار مشهور او الهی نامه ، زاد العارفین ، مناجات نامه و رساله دل و جان را می توان نام برد . مناجات های خواجه عبدالله مسجّع ، لطیف ، دلنشین ، ساده و سرشار از مضامین عرفانی است . « الهی» به نام آن خدایی كه نام او راحت روح است تلمیح دارد به آیه : الا بذكر الله تطمئن القلوب تلمیح یعنی: به گوشه چشم اشاره کردن؛ در اصطلاح بدیع آن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی یا آیه و حدیثی معروف اشاره کند. راحت : آسایش ، آرامش معنی : [ سخنانم را با نام آن خداﻯ آغاز می كنم كه ] به نام آن خدای كه اسمش باعث آرامش روح و دل هاست . و پیغام او مفتاح فتوح است پیغام : پیام مفتاح : کلید فتوح : گشایش ها ، پیروزی ، گشایش حاصل شدن چیزی بیش از حدّ انتظار معنی : و پیام او كلید پیروزی هاست . [ گشایش هر چیزی بیش از حدّ انتظار است .] و سلام او در وقت صباح مؤمنان را صبوح است . سلام : رحمت الهی ، سلامتی ، لطف صباح : صبح را : برای ( را ) حرف اضافه است صبوح : باده ی بامدادی ، آنچه باعث سرخوشی و نیروی معنوی فرد شود . صباح و صبوح : جناس ناقص اختلافي سلام ، صباح ، صبوح : مراعات نظیر معنی : سلام و رحمت او در صبحگاه ، به مؤمنان سرمستی و نشاط میبخشد . و ذكر او مرهم دل مجروح است . تلمیح دارد به آیه : الا بذكر الله تطمئن القلوب ذکر : یاد معنی : یاد او باعث آرامش و درمان دل مجروح و دردمند میشود . و مهر او بلانشینان را كشتی نوح است . تلمیح به داستان حضرت نوح مهر : لطف بلانشینان : مصیبت زدگان این عالم تشبیه مهر او به کشتی نوح معنی : و لطف و محبّت او برای مصیبت زدگان مثل كشتی نوح نجات بخش است . ای كریمی كه بخشنده ی عطایی و ای حكیمی كه پوشنده ی خطایی ای کریمی که بخشنده ی عطایی : یا واهب العطایا پوشنده ی خطا : ستّارالعیوب عطایی و خطایی : سجع متوازی اين دو عبارت آرايه ي «ترصيع دارد» ترصیع :در لغت به معنی در جواهر نشاندن است. اما در اصطلاح بدیع آن است حداقل در دو جمله سجعهای متوازی در مقابل یکدیگر قرار گیرند. معنی : ای بخشنده ای كه ، بخشش از آن توست و ای دانایی كه پوشاننده خطا و اشتباه انسانها هستی. و ای صمدی كه از ادراک خلق جدایی . صمد : تو پُر، بدون روزنه و خلأ ، مجازاً بینیاز ادراک : فهم خلق : بشر جدایی : دوری معنی : و ای بی نیازی كه انسانها از درک و فهم تو عاجزند مفهوم : نشان دهنده ی عجز از شناخت خداوند است . و ای احدی كه در ذات و صفات بی همتایی ذات : سرشت بی همتا : بی نظیر احد : یکتا جدايي و بي همتايي: سجع معنی : وای یكتایی كه وجود و هستی و صفت های تو یگانه است . در وجود و هستی و صفاتی که به آن وصف شدی مانند نداری . مفهوم : توحيد/يگانگي پروردگار و ای خالقی كه راهنمایی و ای قادری كه خدایی را سزایی قادر : توانا خدایی : آفریدگار بودن سزا : شایسته راهنمایی و سزایی : سجع متوازی معنی : ای آفریدگاری كه راهنمای انسان ها [ به سوی راستی و درستی ] هستی و ای قدرتمندی كه خالق بودن شایسته ی توست . جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده . جان ما را صفا ده : روح و روان ما را صفا بده هوا : عشق و محبّت صفای و هوای : سجع معنی : روح و روان ما را صفا و رونق ببخش و به دل ما از عشق و محبّت خود پر كن [ آرزوی رسیدن به خود را در دل ما بینداز ] و چشم ما را ضیای خود ده و ما را آن ده كه آن به و مگذار ما را به كه و مه. ضیا : نور، استعاره از معرفت به : بهتر است كه و مه : جناس ناقص اختلافی، تضاد که : کوچک تر مه : بزرگ تر معنی : و چشم ما را به نور خود روشنی بخش و به ما آن چه را بده كه بهتر است و ما را اسیر كوچک و بزرگ نكن . الهی ، عبدالله عمر بكاست امّا عذر نخواست . بكاست و نخواست : سجع عمر بکاست : پیر شد عبرالله ایهام دارد:1. خواجه عبدالله انصاری 2. بنده ی تو معنی : خدایا خواجه عبدالله انصاری ( بنده ی تو ) پیر شد ولی توبه نكرد . الهی عذر ما بپذیر و بر عیب های ما مگیر . بپذیر و مگیر : سجع مگير: باز خواست مكن، مؤاخذه مكن قرابت معنايي دارد با بیت « به بادافره این گناهم مگیر / تویی آفریننده ی ماه و تیر » از فردوسی معنی : خدایا طلب بخشش ما را بپذیر و عیب ها و كوتاهی های ما را نادیده بگیر و به خاطر گناهان ما را بازخواست نكن . الهی ، ترسانم از بدی خود بیامرز مرا به خوبی خود . خود اوّل : خواجه عبدالله انصاری خود دوم : خدا خود : ضمیر مشترک خوبی و بدی : تضاد و سجع معنی : خدایا من از بدی ها و از اعمال بد خود شرمنده ام و میترسم مرا به خوبی خودت ببخش و بیامرز. الهی ، در دل های ما جز تخم محبّت خود مكار و بر تن و جانهای ما جز الطاف و مرحمت خود منگار. منگار : ثبت نکن ، حک نکن (نگاشتن: نقاشي كردن) تخم محبّت : اضافه ی تشبیهی تن و جان : مراعات نظیر و تضاد تخم و مكار : تناسب یا مراعات نظیر دل به مزرعه تشبیه شده است که در آن دانه می کارند ولی مشبه به خذف شده است.(استعاره) جان به لوحي تشبيه شده است كه در آن نقاشي مي كنندولي مشبه به حذف شده است .(استعاره) معنی : خداوندا ، دل های ما را كشتزار محبّت خودت قرار بده [ در دلهای ما به جز عشق و محبّت خود قرار نده ] و بر جسم و روح ما جز لطف و بخشش خود حک نكن [ نقش دیگری تصویر نكن] و بر كشتههای ما جز باران رحمت خود مبار . تلمیح دارد به: «الدنیا المزرعة الآخرت» كِشته : استعاره از اعمال ما باران رحمت : اضافه ی تشبیهی باران ، مبار : تناسب یا مراعات نظیر مکار، منگار ، مبار: سجع معنی :بر اعمال و رفتار ما لطف و رحمت خودت را بفرست هماي رحمت سید محمد حسین بحجت تبریزی متخلص به "شهریار" شاعر غزلسرای معاصر است آثار او منظومه "حیدر بابایه سلام" به ترکی و کلیات اشعار در پنج جلد است. غزل "همای رحمت" از سروده های مشهور او در وصف علی(ع) است. علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را كه به ما سوا فكندی همه سایه ی هما را علی : شبه جمله ، منادا هما : پرنده ای از راسته شکارچیان و غذای آن فقط استخوان است؛ استخوان را بر بالای صخره برده و بر صخره ها پرتاب می کند و پس از خرد شدن می خورد. قدما این مرغ را موجب سعادت می دانستند و می پنداشتند که سایه اش بر سر هر کس افتد او را خوشبخت می کند.در زبان پهلوي به معني فرخنده است و به همين دليل،نماد سعادت واقع شده است. همای رحمت : اضافه تشبیهی ، رحمت و بخشش خدا را به این پرنده تشبیه شده ، استعاره از حضرت علی (ع) تو چه آیتی خدا را : آيت : ايهام تناسب : 1- نشانه و دليل 2- آيه ي قرآن كه با خدا تناسب دارد آیت : نشانه را : برای (حرف اضافه) که : زیرا که ، که تعلیل ، علّت را بیان می کند ماسوا : ما سوی الله : همه چیز به غیر از خدا ، همه ی مخلوقات . سايه ي هما: كنايه از خوشبخت كردن را : مفعولی مصراع دوم تلمیح دارد به این كه هرگاه پادشاهی جانشینی نداشت هما را به پرواز درمیآورند . آن گاه که این پرنده فرود می آمد بر سر هر کس که می نشست پادشاه می شد . معنی : یا علی، ای مظهر رحمت و بخشش الهی، تو حجّت بزرگ خدایی. تو سایه ی خوشبختی و رحمت الهی را بر سر همه ی موجودات عالم افکنده ای . دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را دل : شبه جمله ، منادا،مجاز از خود شاعر علي وسيله ي خداشناسي است. معنی : شاعر خطاب به دل كه كانون معرفت و شناخت است میگوید اگر خدا را میشناسی پس به چهره ی ملكوتی علی بنگر تا جلوه گاه حق تعالی را ببینی سوگند به خدا من به وسیله و به واسطه ی او كه حجّت حق است خدای نادیده را شناختم . مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را مگر : امید است سحاب:ابر سحاب رحمت : اضافه تشبیهی ، استعاره از وجود پر فیض و برکت حضرت علی (ع) ارنه : مخفّف اگر نه شرار قهر : اضافه ی تشبیهی ، شعلههای آتش عذاب را : مفعولی برشفاعت حضرت علی در روز قیامت از تمامی پیروان خود دلالت دارد . معنی : ای ابر رحمت و بخشش الهی !رحمتت را شامل حال ما بگردان- به شفاعت تو امید بسته ایم –والاّ آتش دوزخ با خشم خود همه را خواهد سوزاند. برو ای گدای مسكین در خانه ی علی زن كه نگین پادشاهی دهد از كرم گدا را تلمیح دارد : آیه ی 55 سوره ی مائده « انَّما ولیّکم الله و رسوله وَ الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون»كه حضرت علي(ع) انگشتر خود را در نماز به سائل بخشيدند. نگین:مجاز از انگشتر نگین پادشاهی به گدا دادن : مقصود شاعر ،بخشش فراوان علي (ع) است. در خانه ی کسی را زدن : کنایه از کمک خواستن از کسی کرم : لطف را : به ، حرف اضافه معنی : ای گدای بیچاره برو و در خانه علی را بزن و از علی كمک بخواه زیرا كه او از روی لطف و بخشش بسیار، فراوان میبخشد . به جز از علی كه گوید به پسر كه قاتل من چو اسیر توست اكنون به اسیر كن مدارا ؟ استفهام انکاری ( سؤالی که جوابش منفی باشد) تلمیح به داستان ضربت خوردن حضرت علی (ع) به دست ابن ملجم مرادی دارد . پسر: منظور امام حسن (ع) است . قاتل : ابن ملجم مرادی مدارا : به مهربانی رفتار کردن قرابت معنايي دارد با بیت « آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا» از حافظ معنی : به غیر از حضرت علی (ع) چه كسی به پسرش می گوید كه با قاتل من وقتی اسیر توست با ملایمت و مهربانی صحبت كن ؟(قطعاً كسي را نمي شناسيد.) به جز از علی كه آرد پسری ابوالعجایب كه علم كند به عالم شهدای كربلا را؟ تلمیح دارد به حادثه ی كربلا ابوالعجایب : صاحب شگفتی ها ، کسی که کارهای شگفت انگیز می کند ، منظور امام حسین(ع) ابو : پدر ، صاحب العجایب : جمع عجیبه ، شگفتی ها استفهام انکاری واج آرایی مصوّت / ا / عَلم كردن : برپا کردن ، کنایه از مشهوركردن (ايهام دارد) عَلم و عالم : جناس ناقص افزایشی معنی : به جز علی(ع) چه كسی میتواند پسری به دنیا آورد كه واقعه ی كربلا را به وجود آورد . ؟(قطعاً كسي را نمي تواندبياورد.) چو به دوست عهد بندد ز میان پاک بازان چو علی كه میتواند كه به سر برد وفا را؟ پاکباز:کسی که آن چه دارد در راه معشوق به طور کامل (پاک) ببازد.(فدا کند) دوست: (ایهام) 1- خدا 2- پیامبر اکرم(ص) با توجه به ایهام: اشاره دارد به شب هجرت پیامبر(ص) که حضرت علی(ع) در بستر او خوابید. وفا را به سر بردن: وفا داری را به نهایت رساندن. بیت استفهام انکاری دارد. علی(ع) وفادارترین و پاکبازترین دوست است معنی : وقتی با خدا عهد و پیمان میبندد در میان عاشقان خدا ، مانند علی (ع) چه كسی میتواند پای بند به عهد و پیمان خود باشد؟(قطعاً كسي را نمي تواند.) نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیّرم چه نامم شه ملک لافتی را ؟ تلمیح: اشاره دارد به جمله مشهور "لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار" که هم زمان با رشادت های فوق العاده ی آن حضرت در غزوه احد آن ندا در فضای آسمان پیچیده شده بود. معنی این جمله این است:"جوانمردی چون علی(ع) و شمشیری چون ذوالفقار نیست." شه ملک لافتی: کنایه از حضرت علی(ع) . روایتی است از علی(ع) که دو گروه به واسطه من وارد جهنم می شوند.1- کسانی که مقام مرا تا حد خدا بالا می برند. 2- کسانی که بغض مرا دارند. مبالغه ی شاعرانه در بیان عظمت و شخصیّت و کمالات فراوان حضرت علی (ع) است که او را در مرتبه ای برتر از صالحان و دیگر بندگان خدا قرار داده و گرنه حضرت علی (ع) هم از لحاظ جسمانی بشر است ( عجز شاعر در توصیف حضرت علی (ع) دارد . ( معنی : به خاطر کارهای شگفت آورش، نه می توانم او را خدا بخوانم ، و نه می توانم او را انسان بنامم. متحیر و سرگردانم که شاه سرزمین جوانمردی را چه بنامم! به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت كه ز كوی او غباری به من آرتوتیا را توتیا: اکسید طبیعی و نا خالص روی که محلول آن گند زدای قوی است. این ماده شفا بخش در تعبیر شاعرانه وسیله ای است برای روشنایی چشم. هَلَه: صوت تنبیه به معنی "آگاه باش". یک جمله به حساب می آید. خاک راه علی(ع) روشنایی چشم ماست. چشم و توتیا : مراعات نظیر چشم خون فشان : كنایه از گریان بودن نسیم رحمت : اضافه ی تشبیهی ، رحمت خداوند را به نسیم تشبیه شده است ، مورد خطاب واقع شده ( تشخیص ) را : برای ، حرف اضافه غبار کوی او : مشبّه توتیا : مشبّهٌ به قرابت معنایی داردبا ابيات زير: 1) ای نسیم سحری خاک در یار بیار / که کند حافظ ازو دیده ی دل نورانی 2) چو کَحل بینش ما خاک آستان شماست / کجا رویم بفرما از این جناب کجا؟ 3) وگر چنانکه در آن حضرتت نباشد بار / برای دیده بیاور غباری از در دوست معنی : ای نسیم رحمت ! تو را به دو چشم خونبار قسم می دهم، غباری از کوی دوست به من برسان که غبار کوی دوست برایم در حکم توتیاست (به من بصیرت می بخشد) به امید آن كه شاید برسد به خاک پایت چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را صبا: باد خنک و لطیفی که از جانب شمال شرق می وزد. صبا نماد پیام رسانی است. تشخیص "چون به صبا پیام داده شده است." نماد پیام رسانی است . چه پیام ها سپردم: پیام های بسیار سپرده ام. را : به ، حرف اضافه معنی : سوز وگداز دل را به باد صبا می گویم به این امید که آن را به تو برساند. چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را قضا: حکم کلی الهی، مشیت باری تعالی، قضا حکم الهی است که به دعا قابل تغییر است. قدر: حکم کلی خدا که قابل تغییر نیست. واج آرایی مصوّت / ا / دارد . را : مفعولی معنی : ای علی چون تو گرداننده ی قضا ( تغییر دهنده ی پیشامدهای ناگوار ) هستی به حقّ دعای بیچارگان پیشامدهای بد را از ما دور گردان . چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق تو دم كه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را منظور از لسان غیب حافظ شیرازی است. خوش تر بنوازد این نوا را: این موضوع را بهتر بیان می کند. چو نای دم زنم: مثل نی بیهوده صدا سر دهم. دم و دم: جناس تام. دم اوّل : لحظه ، درمعنی نفس با نای و نوا و بنوازد ایهام تناسب دارد . دم دوم : نفس، سخن دم و دم : جناس تام نوای شوق : صدایی که از سر شوق و علاقه برمی آید . دم زدن : کنایه از سخن گفتن، ادعا کردن نوا : صدا را : مفعولی نای ، دم ( دوم ) ، بنوازد ، نوا : مراعات نظیر معنی : برای چه مثل نی هر دم نوای عشق و محبت او را سردهم ، در حالی که حافظ این نوای شوق و اشتیاق و دلدادگی را بهتر می نوازد. همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را این بیت تضمین شهریار از حافظ است تضمین: آوردن اصل و عین آیه و یا شعری از شاعران دیگر است که بهتر است نام شاعر نیز ذکر شود. آشنا منظور خود شاعر است. پیام آشنا ایهام دارد. 1- پیام آشنا است. ( آشنا صفت برای پیام است.) 2-پیامی که از جانب آشنا است. ( آشنا صفت جانشین اسم، مضاف الیه) ایهام: به کار رفتن یک کلمه به طوری که هم بتوان معنای واقعی اش را از آن برداشت کرد و هم معنای دورتر ولی معنای دورتر مورد نظر است مصراع دوم : واج آرایی مصوّت / ا / پیام آشنا : در شعر شهریار ،پیام عشق و محبّت آمیز علی(ع) از جانب خداوند ، آشنا : شهریار ؛ پیام آشنا : در شعر حافظ : خداوند و آشنا : حافظ نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد این نوا را : تشخیص معنی : هر شب در این امید هستم كه نسیم صبحگاهی پیام عشق و محبّت آمیز علی (ع) را از جانب خدا برای من بیاورد و دل من را نوازش دهد . زنوای مرغ یا حق بشنو كه در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا مرغ حق: نوعی جغد که هنگام آواز خواندن گویی کلمه "حق" را تکرار می کند. دل شب : اضافه ی استعاری ، تشخیص در دل شب غم دل گفتن خوب است. «ا»درشهريارا : نشانه ی ندا شهريار:تخلّص شاعر . معنی : ای شهریارا، از نوای مرغ حق که نیمه شبان سر می دهد. فرابگیر و ببین که راز و نیاز دنیا با خداوند در دل شب چه خوش است! ! بیاموزیم ( 1 ) 1- مهر او بلانشینان را کشتی نوح است. 2- نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیّرم چه نامم شه ملک لا فتی را در نمونه 1به داستان حضرت نوح و در نمونه 2 به حدیث« لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار» اشاره شده است . به این نوع استفاده از آیات ، احادیث ، داستان ها و وقایع تاریخی در ضمن شعر یا نوشته تلمیح می گویند . چند نمونه دیگر تلمیح : آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند اشاره به آیه : « انا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض والجبال فاًبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الا نسان انه كان ظلوماً جهولاً .» چنین گفت پیغمبر راستگوی ز گهواره تا گور دانش بجوی اشاره به حدیث : اطلبوا العلم من المهد الى اللحد . تلمیح در لغت به معنی به گوشه ی چشم اشاره کردن است ، در اصطلاح ادبی آوردن کلمه یا کلماتی در شعر یا نثر است که آن کلمه یا کلماتی اشاره به داستان ، قصّه ، آیه و ... به گونه ای که شاعر یا نویسنده قصد تعریف آن را ندارد خواننده یا شنونده با شنیدن شعر یا متن به یاد آن داستان ، قصّه ، آیه و... می افتد ؛ تلمیح سبب می شود تا مفهوم و معنی مورد نظر شاعر یا نویسنده را بهتر درک کنیم . خود آزمایی صفحه ی 5 1- یک نمونه سجع در مناجات خواجه عبدالله بیابید . بکاست و نخواست 2- در عبارت « بر کشته های ما جز باران رحمت خود مبار» مقصود از « کشته ها » چیست؟ استعاره از اعمال ما 3- بیت پنجم شعر همای رحمت به چه موضوعی اشاره دارد؟ رفتار حضرت علی (ع) با ابن ملجم و نهایت جوانمردی حضرت علی (ع) که به فرزندش سفارش می کرد با اسیرت حتّی اگر قاتل من باشد با ملایمت رفتار کن . 4- شاعر در کدام بیت ناتوانی خویش را از وصف حضرت علی (ع) بیان کنید ؟ بیت 8 : نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیّرم چه نامم شه ملک لافتی را ! 5- در بیت سیزدهم مقصود از پیام آشنا و آشنا چیست ؟ پیام آشنا در شعر حافظ یعنی خدا در شعر شهریار یعنی پیام عشق و محبّت آمیز علی (ع) از جانب خدا . آشنا در شعر حافظ خود حافظ و در شعر شهریار خود شهریار است. 6- بيستون بر سر راه است ،مباد از شيرين خبري گفته و غمگين دل فرهاد كنيد ادبيات حماسي حِماسه : داستان و روایتی است با زمینه ی قهرمانی و رنگ قومی و سبکی فاخر که در آن حوادثی فراتر از حدود عادت روی می دهد . انواع حماسه : طبيعي و مصنوع الف ) حماسه ی طبیعی : این نوع حماسه از زمان های دور به صورت شفاهی در بین ملت ها وجود داشته و سينه به سينه و نسل به نسل نقل شده و بعد ها به شکل مکتوب و اغلب به صورت شعر در آمده است . مانند ایلیاد و ادیسه ي هومر و حماسه های مهابهاراتا و رامایانا از هند و بخش هایی از شاهنامه ی فردوسی. ب ) حماسه مصنوع : اين نوع حماسه تقلیدی از حماسه ی طبیعی است که در تدوین آن، همه ی افراد یک ملت نقش ندارند و فقط یک نفر(شاعر) ان را می سراید ودر آن شاعر به جای آفرینش حماسه به باز آفرینی حماسه می پردازد . مثل حمله حیدری از بازل مشهدی و خاوران نامه از ابن حسام خوسفی . · در این درس به معرفی نمونه ای از حماسه طبیعی از شاهنامه ی فردوسی با نام نبرد رستم و اشکبوس پرداخته می شود. داستان با نبرد اشکبوس کوشانی از توران در برابر رهام پسر گودرزاز سپاه ایران شروع می شود و با شکست رهام در برابر اشکبوس ، رستم وارد میدان می شود و با اشکبوس می جنگد. رستم و اشكبوس 1.دليري كجا نام او اشكبوس همي برخروشيد برسان كوس كجا: در اينجا به معني " كه " است سان: پسوند شباهت به معني مثل ، مانند بيت ،تشبيه دارد. دلیر مردی که نامش اشکبوس بود چون طبلی پر سرو صدا همیشه خروش و غوغا برپا می کرد. 2.بيامد كه جويد ز ايران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد ايران :مجاز از لشكر ايران سر به گَرد آوردن : كنايه از نابود كردن ، شكست دادن اشکبوس به طرف سپاه ایران آمد تا از ایرانیان هم رزمی بجوید و او را نابود کند.(شکست دهد) 3.بشد تيز رهّام با خود و گبر همي گرد رزم اندر آمد به ابر تيز: تند وسريع خود: كلاه خود گبر: نوعي جامه ي جنگي ، خفتان خودو گبر:تناسب گَرد رزم به ابر اندر آمدن : كنايه از سرعت حركت و تاخت و تاز و شدت جنگ. بيت اغراق دارد. اغراق: آوردن مضمون یا سخنی از شاعر یا نویسنده در شعر یا نثر که با عقل و منطق معمولی و عادی همخوانی ندارد. رهام با کلاه خود و خفتان به میدان آمد. از شدت درگیری آنها گرد وغبار زیادی فضا را پر کرد. 4.برآويخت رهّام با اشكبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و كوس بر آويخت : جنگید، گلاويز شد . رهام با اشکبوس درگیر و گلاویز شد (به جنگ پرداخت). صدای بوق و شیپور و دهل های جنگی از هر دو سپاه به صدا درآمد. 5.به گرز گران دست برد اشكبوس زمين آهنين شد سپهر آبنوس گران: سنگين به گرز گران دست برد:كنايه از جنگيدن با گرز زمين آهنين شد : زمين مثل آهن سخت و محكم شد . سپهر آبنوس شد : آسمان پر از گَرد و غبار شد . آبنوس :نام درختي كه چوب آن سياه،سخت ،سنگين و گران بهاست. بيت اغراق و تشبيه دارد. اشکبوس گرز سنگین را به کار گرفت . زمین برای ضربات گرز مثل آهن محکم و سفت شد و آسمان هم تیره رنگ گشت. (پر از گردوغبار شد.) 6. بر آهيخت رهّام گرز گران غمي شد ز پيكار دست سران بر آهيخت : بركشيد ، بيرون كشيد . دست :مجاز از صاحب دست سران:پهلوانان غمي شد ز پيكار دست سران : دست پهلوانان از نبرد با گُرزهاي سنگين خسته و ناتوان شد. رهام هم گرز سنگین را برکشید، دست آنها از نبرد ، با گرزهای سنگین خسته شد. 7.چو رهّام گشت از كشاني ستوه بپيچيد زو روي و شد سوي كوه کشان یا کوشان سرزمینی در مشرق ایران قدیم شامل شرق ایران ومغرب هندوستان و افغانستان و ترکمنستان امروزی بوده است .کشانی نیز منسوب به کوشان یعنی پهلوان اهل کوشان وهمان اشکبوس است که به یاری سپاه افراسیاب آمد اما به دست رستم کشته شد . ستوه گشتن : درمانده و ملول شدن روي پيچيدن : به كنايه عقب نشيني كردن ، فرار كردن واج آرايي مصوت «او» واج آرایی (نغمه ی حروف):استفاده از یک یا چند حرف بطور متوالی در شعر که علاوه بر آهنگ زیبای کلام ، بر تاثیر آن نیز بیفزاید و معنی خاصی را هم القا کند. وقتی رهام در مقابل کشانی درمانده شد و نتوانست مقاومت کند، روی برگرداند و به سمت کوه رفت.(دست از مبارزه با او کشید.) 8.ز قلب سپاه اندر آشفت توس بزد اسب كايد بر اشكبوس قلب سپاه :ميان لشكر.مقر فرماندهي اندر آشفت : خشمگين شد . بيت 8و 9 موقوف المعانی هستند. ابیات موقوف المعانی ابیاتی که در معنی به همدیگر وابسته می باشند. توس وقتی این وضعیت را دید (که رهام به جنگ پشت کرده است)برآشفت و آماده ی نبرد با اشکبوس شد. 9.تهمتن برآشفت و با توس گفت كه رهّام را جام باده ست جفت برآشفت: خشمگين شد . جام باده جفت كسي بودن: كنايه از مشغول عيش و نوش بودن ، اهل بزم و تفريح بودن بيت طنز دارد. طنز: هرگاه شاعر با استفاده از ظرافت و لطف ذوقی نکته ای را در شعر بیاورد که نوعی تمسخر و تحقیر کردن طرف مقابل را در خود داشته باشد. را: راي فك اضافه(رهام جفت جام باده است) رستم خشمگین شد و به توس گفت: رهام اهل بزم و باده خواری است و مرد جنگ نیست . 10.تو قلب سپه را به آيين بدار من اكنون پياده كنم كارزار به آيين بدار : منظم و مرتب كن . تو قلب سپاه یعنی فرماندهی را سرپرستی کن ، من به نبردش می روم . .11 كمان به زه را به بازو فكند به بند كمر بر، بزد تير چند كمان به زه : كنايه از كمان آماده كمان به زه: معمولاً پس از تيراندازي زه كمان را مي گشودند تا كمان قابليت ارتجاع خود را از دست ندهد و چون به تيراندازي نياز داشتند، زه را در كمان مي كردند. به بند كمر بر:يك متمم با دو حرف اضافه واج آرايي واج«ب» کمان به زه بسته و آماده را بر بازو افکند و چند تیر هم به بند کمرش آویخت. 12. خروشيد كاي مرد رزم آزماي هماوردت آمد مشو باز جاي مرد رزو آزماي : منظور اشكبوس است هماورد: حريف مشو باز جاي: فرار مكن ،بايست.كنايه(ازجايت تكان نخور) رستم فریاد وخروشی سرداد و گفت : ای جنگجو! هم رزم تو به میدان آمد. فرارمکن، بایست . كُشاني بخنديد و خيره بماند عنان را گران كرد و او را بخواند 13. خيره بماند: متعجب شد. عنان را گران كردن: افسار اسب را كشيد و ايستاد .كنايه از توقف كردن کشانی خندید ، متحیر و خيره ، افسار اسب را کشید و ایستاد. 14. بدو گفت خندان كه نام تو چيست؟ تن بي سرت را كه خواهد گريست مصراع دوم استفهام انكاري است. ( یعنی کسی برای تن بی سر تو نمی گرید.) استفهام انکاری :هرگاه شاعر کلام را با پرسشی بیاورد که معنای پرسش در اصل انکار باشد. بیت مفهومِ تهدید به مرگ همراه با طنز دارد. تن بي سرت را كه خواهد گريست:كنايه از اين كه مطمئن هستم تو را خواهم كشت. کشانی در حالی که لبخند تمسخر آمیزی بر لب داشت گفت: اسم تو چیست؟ وقتی تو را کشتم چه کسی بر مرگت گریه می کند؟ 15.تهمتن چنين داد پاسخ كه نام چه پرسي كزين پس نبيني تو كام تهمتن: لقب رستم نبيني تو كام : كنايه از به آرزوي و هدف حود نخواهي رسيد. رستم در پاسخش گفت : تو به دست من کشته می شوی . پس دانستن نام من چه فایده ای برای تو دارد ؟ 16.مرا مادرم نام مرگ تو كرد زمانه مرا پتك ترگ تو كرد ترگ: كلاه خود پُتك تَرگ كسي بودن : تَرگ : مجازاً سر / كنايه از عامل مرگ كسي بودن مرگ وترگ:جناس ناقص اختلافي واج آرايي واج«م» 1. مادرم مرا «مرگ تو»نام گذاشت. روزگار و زمانه مرا وسیله ی نابودی تو قرارداد. (تو به دست من کشته می شوی) 17.كُشاني بدو گفت بي بارگي به كشتن دهي سر به يكبارگي بيت طنز دارد. بي بارگي: بدون اسب، (باره: اسب) کشانی به رستم گفت : تو بدون اسب آمده ای و می خواهی خودت را به کشتن دهی؟ 18.تهمتن چنين داد پاسخ بدوي كه اي بيهُده مرد پرخاش جوي، بيت18و19 موقوف المعاني است. رستم در پاسخ گفت : ای مرد بیهوده گوی ستیزه جوی، 19.پياده نديدي كه جنگ آورد سر سركشان زير سنگ آورد؟ واج آيي صامت«س» بيت استفهام تأكيدي دارد. ( یعنی حتماً دیدی) استفهام تأکیدی: استفاده از پرسش در کلام در حالی که به معنای تاکید و پذیرش باشد. سر سركشان زير سنگ آورد؟:كنايه از كشتن و شكست دادن تو تا به حال جنگجوی پیاده ندیده ای که به نبرد پردازد و قدرتمندان و سرکشان را نابود کند؟ 20.به شهر تو شير و نهنگ و پلنگ سوار اندر آيند هر سه به جنگ؟ بيت استفهام انكاري است. ( یعنی سوار به جنگ نمی آیند.) شهر و شير:جناس آیا در کشور شما شير و نهنگ و پلنگ همه سواره و با اسب به میدان جنگ می روند و به نبرد می پردازند؟ 21.هم اكنون تو را اي نبرده سوار پياده بياموزمت كارزار نبرده:جنگجو ای مرد رزمنده و ای سوار جنگجو ، من هم اکنون جنگ بدون اسب را به تو می آموزم . 22.پياده مرا زان فرستاده توس كه تا اسب بستانم از اشكبوس كه تا اسب بستانم از اشكبوس:كنايه از كشتن توس مرا پیاده فرستاده است تا تو را از پا در آوردم و اسبت را بگیرم. 23.كشاني پياده شود،همچو من بدو روي خندان شود انجمن روي خندان شدن به كسي : كسي را مورد تمسخر قرار دادن کشانی هم مثل من پیاده خواهد شد. (وقتی اسب او را بگیرم)دراین موقعیت است که همه بر او می خندند. 24.پياده به از چون تو پانصد سوار بدين روز و اين گردش كارزار بيت اغراق دارد. قرابت معنايي دارد با : يك ده آباد بهتر از صد شهر خراب است. در این روز و در این وضعیت جنگ ، یک پیاده ی دلاور بهتر از پانصد سوار مثل توست . 25.كشاني بدو گفت: با تو سليح نبينم همي جز فسوس و مزيح فُسوس و مَزيح : مسخره و شوخي سليح :ممال سلاح مزيح: مزاح، در فارسي «ا» آن ها به « ي» تبديل شده است. به اين تغيير شكل « ممال » مي گويند، مزيح به معني غير جدي بودن است. کشانی به رستم گفت : با تو سلاحی جز مسخره و شوخی نمی بینم . جنگ است مگر شوخی است ؟ 26.بدو گفت رستم كه تير و كمان ببين تا هم اكنون سر آري زمان سر آري زمان:كنايه از مردن رستم گفت: تير و کمانم را ببین . با همین تیر و کمان ترا می کشم (نابود می کنم ، با همین تیر عمرت به سر می آید.) 27.چو نازش به اسب گران مايه ديد كمان را به زه كرد و اندر كشيد گران مايه: پر ارزش اندر كشيد : تير انداخت . وقتی رستم دید که اشکبوس به اسبش می نازد ، تیر را در کمان گذاشت و اسبش را هدف قرار داد. 28.يكي تير زد بر بر اسب اوي كه اسب اندر آمد ز بالا به روي بر و بر:جناس تام ز بالا به روي اندر آمدن : با صورت به زمين خوردن ، سرنگون شدن رستم تیری بر سینه ی اسبش زد به گونه ای که اسب در غلطید. (فروافتاد) 29.بخنديد رستم به آواز گفت كه بنشين به پيش گران مايه جفت گران مايه جفت:منظور اسب اشكبوس است . رستم خنده سر داد و با صدای بلند گفت : حالا در کنار یار گران قدر خود بنشین . به ماتم و عزای او بنشین و آرام بگیر. 30.سزد گر بداري سرش در كنار زماني برآسايي از كارزار اگر در کنار اسبت بنشینی و سرش را در آغوش گذاری و با این کار لحظاتی از جنگ بیاسایی ، سزاوار و شایسته است. 31.كمان را به زه كرد زود اشكبوس تني لرزلرزان و رخ سندروس سندروس: صمغي زردرنگ كه روغن كمان از آن مي گرفتند .در درس فقط زردي آن منظور است. رخ سِندروس شدن :كنايه از زرد شدن چهره از ترس / ترسيدن اشکبوس در حالی که می لرزید و چهره اش از ترس زرد رنگ شده بود. کمانش را آماده کرد. 32. به رستم بر آنگه بباريد تير تهمتن بدو گفت برخيره خير خيره خير:بيهوده بيت32و33موقوف المعانی هستند. و تيراندازي به سوي رستم را شروع كرد(باران تير به سوي رستم باريدن گرفت) 33. همي رنجه داري تن خويش را دوبازوي و جان بدانديش را رنجه داري: اذيت كردن رستم به او گفت تو كاري عبث انجام مي دهي یعنی بیهوده جسم و روح ناپاک و بد اندیش خود را خسته می کنی. 34. تهمتن به بند كمر بُرد چنگ گُزين كرده يك چوبه تير خدنگ خدنگ: درختي بسيار سخت كه از چوب آن تير مي ساختند. رستم دست به کمر برد و تیری که از چوب تیر خدنگ بود برگرفت . 35. يكي تير الماس پيكان چو آب نهاده براو چار پرّ عقاب الماس پيكان: تيري كه نوك آن سخت برنده و درخشان و جلا داده باشد.(نوك تيز) چو آب: بسيار فرو رونده تیری بُرنده چون الماس که نوک آن را جلا داده . بر آن چهار پرعقاب بسته بود. (برای این که تیر پس از رها شدن از کمان منحرف نشود. به انتهای آن پر عقاب می بستند.) 36. كمان را بماليد رستم به چنگ به شست اندر آورد ه تير خدنگ به چنگ ماليدن : در دست گرفتن شست:انگشتر مانندي از جنس استخوان بود كه در انگشت شست مي كردند ودر وقت كمان داري، زه كمان را با آن مي گرفتند. رستم کمان را در چنگ گرفت و به شست تیرخدنگ را آماده ی پرتاب کرد. 37. بر او راست خم كرد و چپ كرد راست خروش از خم چرخ چاچي بخاست راست : جناس تام راست اولي : دست سمت راست / راست دومي : صاف و مستقيم واج آرايي صامت«خ» و«چ» چرخ چاچي:كمان چاچ:منطقه اي بزرگ و آبادان ازماوراءالنّهر در كنار رود سيحون كه اكنون تاشكند ناميده مي شود و مركز جمهوري ازبكستان است. در آن ،تير و كمان هاي خوب و محكم مي ساختند. رستم برای پرتاب تیر دست راست را خم کرد و دست چپ را که کمان در آن بود راست کرد. آنگاه خروش از کمان برخاست . 38. چو سوفارش آمد به پهناي گوش ز شاخ گوزنان برآمد خروش سوفار: دهانه ي تير،جايي از تير كه چله ي كمان را در آن بند كنند. شاخ گوزنان:كمان. گاهی كمان را از شاخ گوزن می ساختند. همین که انتهای تیر به گوش رستم نزدیک شد، از کمان فریادی برخاست. 39. چو بوسيد پيكان سرانگشت اوي گذر كرد بر مُهره ي پُشت اوي پيكان: نوك فلزي سر تيركه به شكل مثلث است. چو بوسيد پيكان سرانگشت اوي:كنايه از رها شدن.تشخيص نيز دارد. گذر كرد بر مُهره ي پُشت اوي: كنايه از سرعت زياد . اغراق نيز دارد. وقتی رستم تیر را رها کرد. تیر به اشکبوس اصابت کردو ازپشت او گذشت. 40.بزد بر برو سينه ي اشكبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس بر وبر :جناس تام سپهر آن زمان دست او داد بوس: اغراق و تشخيص دست كسي را بوسيدن : كنايه از تشكر و قدرداني كردن رستم سینه ی اشکبوس را هدف قراردارد. در این لحظات و در این موقعیّت زمانه هم خوشحال شد و رستم را تحسین کرد. 41. قضا گفت گير و قدر گفت ده فلك گفت احسنت ومه گفت زه قضا گفت گير و قدر گفت دِه : مورد قبول قضا و قدر واقع شد . / دِه : بزن ده و زه:جناس بيت تشخيص دارد قضا گفت : اشکبوس تیر را بگیر و قدر گفت: رستم تیر را بزن . گردش زمانه هم بر او آفرین گفت. 42. كشاني هم اندر زمان جان بداد چنان شد كه گفتي ز مادر نزاد اندر زمان : همان موقع / فوراً کشانی در همان لحظه از دنیا رفت(مرد)به گونه ای که گویی اصلاً در جهان وجود نداشت یا اصلاً به دنیا نیامده بود. واج آرايي : خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است باد خنك از جانب خوارزم وزان است با دقت در اين بيت، در مي يابيم كه صامت «خ» و «ز» بيش از صامت هاي ديگر تكرار شده است. اين تكرار آگاهانه باعث مي شود موسقي كلام و القاي معني مورد نظر شاعر بيشتر گردد. با اين كاربرد «واج آرايي» يا «نغمه ي حروف» مي گويند.. واج آرايي تكرار يك واج (صامت يا مصوت) در كلمات يك مصراع يا بيت يا عبارت است، به گونه اي كه كلام را آهنگين كند و بر تأثير سخن بيفزايد . واج آرایی : تکرار حروفی در یک بیت که گوش نواز باشد و موسیقی خاصی را ایجاد کند . در صورتی که این موسیقی مفهوم خاصی را هم تداعی کند ، هنر شاعر را آشکار می نماید . فردوسی در بیت زیر خشونت میدان جنگ را با واج آرایی «خ» و «چ» آشکار می گرداند بر او راست خم کرد و چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست نمونه هايي از واج آرايي بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است بيار باده كه بنياد عمر بر باد است بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران صداي سنگين سكوت در سرسرا پيچيده بود. پاسخ خود آزمایی درس دوم 1- شكست دادن ، نابود کردن 2- الف)که بنشین پیش گرانمایه جفت / ب) مرا مادرم نام مرگ تو کرد / ابيات : 14 ، 16 ، 29 ، 30 3- عناصر ملی و قومي ، پهلوانی ، داستانی 4- تو مركزسپاه را محافظت و مرتب کن. 5- به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟ / ابيات : 19 ، 20 / استفهام انكاري جوابش این است که شیر و نهنگ و پلنگ سواره به جنگ نمی آیند. 6- به رستم بر آنگه ببارید تیر تهمتن به او گفت بر خیره خیز همی رنجه داری تن خویش را دو بازوی و جان بدانیش را / ابيات : 18 و 19 ) ، ( 32 و 33 ) 7- بر او راست خم کرد و چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست بیامد که جوید زایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد / ابيات : 2 ، 11 ، 16 ، 22 ، 37 ، 40 8- به گرز گران دست برد اشکبوس زمین آهنین شد سپهر آبنوس چو بوسید پیکان سر انگشت اوی گذر کرد بر مهره ی پشت اوی / ابيات : 3 ، 5 ، 32 ، 40 درس سوم آموختیم که حماسه دو گونه است : طبیعی و مصنوعی یکی از حماسه های مصنوعی و سنّتی حمله ی حیدری از باذل مشهدی ( م . 1124 ) است . شاعر در این منظومه به شرح زندگی و جنگ های پیامبر (ص) و علی (ع) تا شهادت آن حضرت در محراب مسجد کوفه پرداخته است . قسمتی از این منظومه را که توصیف نبرد حضرت علی(ع) با عمرو بن عبدود است می خوانیم شاعر تحت تأثیر حماسه های ملّی این حماسه ی دینی را با دخل و تصرّف در اصل موضوع و آرایش صحنه ی نبرد به شیوه ی شاهنامه سروده است . حمله ی حیدری 1.دلیران میدان گشوده نظر که بر کینه اوّل که بندد کمر دلیران : پهلوانان نظر : مجازاً چشم گشوده نظر : کنایه است از نگريستن همراه با انتظار ، به دقت دنبال كردن موضوع که : نهاد ، ضمیر پرسشی (چه کسی ) که و که : جناس تام کینه : دشمنی بندد کمر : كمر بستن کنایه است از آماده شدن برای انجام کاری ، همّت کردن ، اقدام کردن معنی : پهلوانان همه منتظر بودند که دشمنی نبرد را چه کسی آغاز می کند . 2.که ناگاه عمرو آن سپهر نبرد برانگیخت اَبْرَش برافشاند گرد عَمرو : عَمر: و عُمَر هر دو اسم خاص هستند در عربی برای این که شکل مکتوب آن ها با هم اشتباه نشود به اوّلی یک حرف « و » اضافه می کنند امّا این « و » تلفظ نمی شود . عمرو به سپهرنبرد تشبیه شده سپهرنبرد : عمروی که در شکوه و عظمت مثل آسمان است ابرش : اسبی که اعضای او خال خالی باشد ( در این جا مطلق اسب منظور است. ) بر انگيخت َابرَش: اسب را به حركت در آورد . گرد بر افشاند : كنايه از با شتاب حركت كردن این بیت : ازنظرشکوه شخصی اغراق دارد معنی : که ناگهان عمرو که در جنگاوری مثل آسمان و به ابهّت آسمان بود اسبش را به حرکت آورد و به میدان آمد و همه جا را پر از گرد و غبار کرد . 3.چو آن آهنین کوه آمد به دشت همه رزمگه کوه فولاد گشت چو : وقتی که ، حرف ربط وابستگی دشت و گشت : جناس ناقص اختلافی آهنین کوه : استعاره از عمرو ، کسی که مانند کوه آهنین استوار است . معنی : زمانی که عمرو با آن هیکل غول آسای خودكه مثل كوهي از آهن بود وارد میدان شد، مثل این بود که میدان جنگ مانند کوه فولاد سخت شد (او چون کوه فولاد بود). 4.بیامد به دشت و نفس کرد راست پس آن گه باستاد هم رزم خواست نفس کرد راست : نفسی تازه کرد هم رزم : حریف ، هم نبرد معنی : آمد به میدان جنگ و لحظه ای ایستاد و نفسی تازه کرد ، بعد ایستاد و حریف خواست . 5.حبیب خدای جهان آفرین نگه کرد بر روی مردان دین حبیب : دوست ، حبيب خداي جهان آفرين : منظور حضرت محمد- اشاره دارد به لقب پيامبر(حبيب الله) نگه کرد بر روی مردان دین : به سپاه خود نگاه کرد معنی : دوست خدای آفریننده ی جهان ( پیامبر ) بر روی سپاهیان خود نگاه کرد . 6.همه برده سر در گریبان فرو نشد هیچ کس را هوس ، رزم او سردر گريبان فرو بردن : كنايه از به فكر فرو رفتن ، سر را به زير افكندن از شدت شرم و ناتواني هیچ کس را هوس : هوس هیچ کس ، « را » فکّ اضافه هوس : میل این بیت : ترس و شرمندگی سپاه اسلام را نشان می دهد . معنی : همه از ترس عمرو سر خجالت فرو برده بودند ، از شرمندگی و ترس هیچ کس تمایل به هم نبرد و هم رزم شدن با او را نشان نداد . 7.به جز بازوی دین و شیر خدا که شد طالب رزم آن اژدها بازوی دین : استعاره از حضرت علی (ع) ، اضافه ی استعاری شیر خدا : استعاره از حضرت علی (ع)- اشاره دارد به لقب حضرت علی (ع): اسدالله طالب : خواهان اژدها : استعاره از عمرو معنی : به جز حضرت علی (ع) ، که بین جمع فقط او تمایل به هم نبردی یعنی جنگ باعمرو را داشت . 8.بر مصطفی بهر رخصت دوید از او خواست دستوری امّا ندید بر : پیش ، نزد بهر : برای بر و بهر : جناس ناقص افزایشی دستوری : رخصت ، اجازه دستوری ندید : اجازه نداد ، مصلحت ندید معنی : حضرت علی (ع) برای اجازه گرفتن از حضرت رسول اکرم (ص) با شتاب به سمت ایشان رفت ولی پیامبر صلاح ندیدند که اجازه دهند . عمرو برای دوم مبارزه می طلبد . پیامبر از لشکر می پرسد که چه کسی حاضر است با عمر بجنگد ؟ لیکن جز حضرت علی (ع) کسی اعلام آمادگی نمی کند پیامبر (ص) به علی هشدار می دهد که عمرو است . علی (ع) جواب می دهد : من هم علی ابن ابی طالب و پس از گفتگوی بسیار ، از پیامبر (ص) اجازه ی نبرد می گیرد . در میدان نبرد عمرو با جنگ با علی امتناع می کند ؛ با این بهانه که نمی خواهم به دست من کشته شوی . امّا علی (ع) در پاسخ می گوید : ریختن خون تو برای من از مُلک روی زمین بهتر است . عمرو این بار خشمگینانه از اسب پایین می آید و : لشکر : مجازاً لشکریان امتناع می کند : سرباز زدن ریختن خون تو : کنایه از کشتن تو مُلک : فرمانروایی 9.به سوی هژبر ژیان کرد رو به پیشش برآمد شه جنگ جو هژبر: شیر ، استعاره از حضرت علی (ع) ژیان : خشمگین ، درّنده کرد رو : کنایه از حرکت کرد برآمد : ظاهر شد شه جنگ جو : استعلره حضرت علی (ع) معنی : عمرو به حضرت علی (ع) آن شیر خشمگین رو کرد و حضرت علی (ع) در مقابلش ظاهر شد . 10.دویدند از کین دل سوی هم در صلح بستند بر روی هم درِ صلح را بر روي هم بستن : كنايه از آغاز جنگ و به صلح نينديشيدن سوی و روی : جناس ناقص اختلافی در صلح: اضافه ي استعاري معنی : با دلی پر از دشمنی به سوی هم تاختند و جای صلح و آشتی نگذاشتند . 11.فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ بود سهمگین جنگ شیر و پلنگ رنگ باختن : كنايه از ترسيدن ، وحشت كردن بسيار شير و پلنگ :استعاره از علي و عمرو فلک : آسمان سهم : ترس ، بیم ، هراس ، هول ، تیر ، تیری که در قرعه کشی به کار برند ، نصیب ، بهره سهم در معنای تیر با جنگ ایهام تناسب دارد . ایهام تناسب: آن است که الفاظ جمله در آن معنی که مراد گوینده است با یکدیگر متناسب نباشد اما در معنی دیگر تناسب داشته باشد. فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ : تشخیص سهمگین : ترس آور ، مهیب ، خوفناک شیر و پلنگ : مراعات نظیر جنگ و رنگ : جناس ناقص اختلافی این بیت حسن تعلیل دارد . حسن تعلیل:آن است که برای صفتی یا مطبی که در سخن آوردهاند علتی ذکر کنند که با آن مطلب مناسبت لطیف داشته باشد بیشتر ادبا شرط کردهاند که این علت ادعایی باشد نه حقیقی. واج آرایی صامت / گ / معنی : از شدت جنگ آنها فلک دچار وحشت زد زیرا جنگ و مبارزه ی چنین جنگجویانی ترسناک است . 12.نخست آن سیه روز و برگشته بخت برافراخت بازو چو شاخ درخت بازو بر افراخت : به كنايه قدرت نمايي كرد . آن سیه روز و برگشته بخت: منظور« عمرو» است سیه روز : بدبخت بازو:مجاز از دست بازو به شاخه ی درخت تشبیه است . معنی : نخست عمرو بدبخت و تیره روز ، دست خود را مانند شاخه ی درخت برای کشیدن شمشیر بالا برد . 13.سپر برسرآورد ، شیر اله عَلم کرد شمشیر آن اژدها شیراله : استعاره حضرت علی (ع) است. عَلم کرد: بالا گرفت اژدها : استعاره است از عمرو معنی : حضرت علی (ع) سپرش را بالا آورد و مانع قرارداد ، عمرو دوباره شمشیرش را بالا آورد . 14.بیفشرد چون کوه پا بر زمین بخایید دندان به دندان کین پا بر زمین فشردن : کنایه از استقامت ورزیدن حضرت علی (ع) به کوه تشیبه شده است . خاییدن : جویدن ، به دندان نرم کردن بخایید دندان به دندان کین : کنایه است از نهایت خشم و غضب معنی : حضرت علی (ع) مانند کوه با نهایت خشم مقاومت و استواری نشان داد . 15.چو ننِمود رخ شاهد آرزو به هم حمله کردند باز از دو سو ننمود رخ شاهد آرزو : کنایه است از ناکامی شاهد آرزوی : اضافه ی تشبیهی شاهد : زیبا رو معنی : وقتی هیچ کدام از این حمله نتیجه ای نگرفتند و به خواسته ی خود نرسیدند دوباره به هم حمله کردند . 16.نهادند آوردگاهی چنان که کم دیده باشد زمین و زمان نهادند : پدید آوردند آوردگاهی : میدان جنگ ، مجازاً جنگ و نبرد زمین : مجازاً اهل زمین زمان : مجازاً اهل زمان زمین ، زمان : جناس ناقص اختلافی معنی : چنان جنگی در میدان نبرد پدید آوردند ، که اهل زمین و زمان چنین میدانی را به خاطر ندارند . 17.ز بس گرد از آن رزمگه بردمید تن هر دو شد از نظر ناپدید بردمید : طلوع کرد ، مجازاً بلند شد بيت اغراق دارد. معنی : از بسیاری از گرد و خاک که بر اثر ضربات و درگیری در میدان جنگ ایجاد شده بود هر دو پهلوان از نظر ناپدید گشتند . 18.زره لخت لخت و قبا چاک چاک سرو روی مردان پر از گرد وخاك زره لَخت لَخت شد : زره پاره پاره شد. لخت لخت : پاره پاره سرو روی : مجازاً بدن ، مراعات نظیر چاک و خاك: جناس معنی : لباس آن ها در اثر ضربات درگیری پاره پاره شده بود و سر و صورتشان پر از گرد و خاک شده بود . 19.چنین آن دو ماهر در آداب ضرب زهم رد نمودند هفتاد حرب آداب ضرب : شيوه ي جنگ حرب : جنگ ، مجازاً وسیله جنگی زهم رد نمودند: دفع كردند . ضرب و حرب : جناس ناقص اختلافی معنی : آن دو جنگجو آن چنان در آداب شمشیر زنی مهارت داشتند ، که بسیاری از ضربات سلاح های جنگی را از خود دفع کردند و به سلامت رستند . .(در مقابل فنون يكديگر از خود دفاع كردند) 20.شجاع غضنفر وصیّ نبی نهنگ یم قدرت حق ، علی بيت 20و21 موقوف المعاني است. غضنفر : شیر ، استعاره از حضرت علی (ع) نبی : پیامبر یم : دریا نهنگ یم قدرت حق : استعاره از حضرت علی (ع) یم قدرت حق: اضافه ی تشبیهی قدرت حق را به دریایی تشبیه کرده است که نهنگ آن حضرت علی (ع) است نهنگ ، یم : مراعات نظیر معنی : شیر شجاع ، جانشین پیامبر و نهنگ دریای حق ، حضرت علی (ع) 21.چنان دید بر روی دشمن ز خشم که شد ساخته کارش از زهر چشم خشم وچشم : جناس ناقص اختلافی زهر چشم : نگاه تند ، اضافه ی استعاری زهر چشم : نگاه همانند زهر كُشنده . معنی : چنان از روی خشم به چهره ی دشمن نگاه کرد که عمرو از زهر چشم کارش ساخته شد . 22.برافراخت پس دست خیبر گشا پی سر بریدن بیفشرد پا برافراخت : بلند کرد خبیرگشا : تلمیح دارد به جنگ خیبر ، صفت برای دست پی سر بریدن بیفشرد پا : برای کشتن عمرو همّت کرد یا اصرار ورزید پا ي فشردن : اصرار و پافشاري كردن ، مصمم شدن و تلاش كردن معنی : پس دست قدرتمند خود را بلند کرد ، خودش را برای جدا کردن سر از بدن عمرو آماده کرد و برای کشتن او همّت کرد . 23.به نام خدای جهان آفرین بینداخت شمشیر را شاه دین شاه دین : منظور حضرت علی (ع) است. بینداخت در این جا یعنی بزد معنی : حضرت علی (ع) با نام خدای جهان آفرین شمشیر را زد . 24.چو شیر خدا راند بر خصم ، تیغ به سر کوفت شیطان دو دست دریغ خصم : دشمن ( عمرو ) به سر کوفت دو دست دریغ : کنایه است از اظهار تأسّف و درماندگی کرد دست بر سر كوفتن : به كنايه مايوس و ناميد شدن ، افسوس و حسرت خوردن سر و دست : مراعات نظیر معنی : وقتی که حضرت علی (ع) بر دشمن شمشیر کشید شیطان دو دست افسوس بر سر کوبید و ناامید شد . 25.پرید از رخ کفر در هند رنگ تپیدند بت خانه ها در فرنگ پرید از رخ کفر درهند رنگ : کنایه است از ترسیدن ، تشخیص کفر : مجازاً عالم کفر تپیدند : بی قرار و مضطرب شدند تپیدند بت خانه ها : بی قرار و مضطرب شدند ، تشخیص فرنگ و رنگ : جناس ناقص افزایشی هند : به کشور هزار ادیان معروف است ، مجازاً یعنی عالم کفر معنی : با آن ضربه حضرت علی(ع) ، رنگ از کل عالم کفر پرید و تمام بت پرستی از هم پاشید . ( کفر را در شرق و غرب عالم هراسان کرد . ) 26.غضنفر بزد تیغ برگردنش در آورد از پای ، بی سرتنش غضنفر : شیر ، استعاره از حضرت علی (ع) از پاي در آوردن : كنايه از ساقط نمودن ، از ميان بردن معنی : شیر خدا، علی- علیه السلام- با ضربه ی شمشیری که بر گردنش زد سراز تنش جدا کرد 27.دم تیغ برگردنش چون رسید سر عمرو صد گام از تن پرید دم : لبه تیغ : شمشیر بیت اغراق دارد : از شدّت ضربه سر صد قدم آن طرف تر رفته است . معنی : وقتی که شمشیر بر گردن عمرو فرود آمد ، سر از تن او جدا شد و صد قدم آن طرف تر فرود آمد. 28.چو غلتید در خاک آن ژنده فیل بزد بوسه بر دست او جبرئیل غلتید در خاک : کنایه است از کشته شدن ژنده فیل : فیل بزرگ وعظیم الجثه ، استعاره از عمرو واج آرايي صامت «ب» بوسه بر دست كسي زدن : كنايه از تشكر و قدرداني كردن از او معنی : وقتی آن قهرمان قوی هیکل به دست حضرت علی (ع) کشته شد ، جبرئیل بر دستان حضرت علی (ع) بوسه زد و او را تحسین کرد . خود آزمایی درس سوم 1- عبارت کنایه « دندان به دندان خاییدن » یعنی چه ؟ کنایه است از خشم و غضب فراوان 2- دو نمونه از استعاره درس را پیدا کنید ؟ آهنین کوه : (استعاره از عمرو) / شیراله : (استعاره از علی) ژنده ی فیل : استعاره است از عمرو غضنفر : استعاره است از حضرت علی (ع) 3- به چه دلیل این شعر حماسه ی مصنوعی است ؟ سرآینده ی آن مشخّص است ، تاریخ آن مشخّص است ، و تقليدي از حماسه ي طبيعي است. 4- نمونه ای دیگر از حماسه مصنوعی را در کلاس بخوانید ؟ منابع : شاهنامه های فتحعلی خان صبا یا خاوران نامه ی ابن حسام خوسفی 5- قافیه کدام بیت درس نادرست است ؟ بیت13 : سپر برسرآورد ، شیر اله عَلم کرد شمشیر آن اژدها بيت20: شجاع غضنفر وصیّ نبی نهنگ یم قدرت حق ، علی 6- داستان زیر را که از مثنوی مولوی انتخاب شده است به لحاظ انواع ادبی آن را با درس مقایسه کنید . زبان مثنوی معنوی ساده و سنجیده است حال آنکه زبان حمله ی حیدری رسا وسنجیده نیست،شعر مولوی منطقی است در حالی که حمله ی حیدری از این نظر موفق نیست،شعر مولوی بیشتر جنبه ی عرفانی (غنایی)دارد اما شعر باذل جنبه ی پهلوانی و حماسی و موضوع هر دو اثر تقریبا یک چیز است. از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل اخلاص : صمیمیّت ، یک رنگی اخلاص عمل : پاکی و درستی در عمل دغل : حیله و نیرنگ معنی : پاکی و درستی را از حضرت علی (ع) فرابگیر ، زیرا او از ناراستی پاک و منزّه است . در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری برآورد و شتافت غزا : جنگ زود شمشیری برآورد و شتافت : کنایه است از برای کشتن آن آماده شد . معنی : در یکی از جنگ ها بر کشتن دشمن اقدام کرد و بر کشتن دشمن مصمّم شد . او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبیّ و هر ولی خدو : آب دهان علی ، ولی : جناس ناقص اختلافی معنی : دشمن آب دهان بر چهره ی امام پاشید ، امامی که باعث افتخار پیامبران است . در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزایش کاهلی در زمان : فوراً کاهلی : تنبلی معنی : علی (ع) فوراً شمشیر را به کنار نهاد و در جنگ با او سستی نشان داد . گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحم بی محل معنی : آن مبارزه از این کار علی (ع) و از عفو بخشش بی جای او تعجّب کرد . گفت ؟ بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی مرا بگذاشتی ؟ تیغ ، تیز : جناس ناقص اختلافی بگذاشتی : رها کردی ، ترک کردی معنی : گفت : « تصمیم به کشتن من گرفتی پس چرا مرا رها کردی و رفتی ؟ ( من را نکشتی ؟ ) » گفت : من تیغ از پی از پی حق می زنم بنده ی حقّم نه مأمور تنم معنی : من به خاطر احترام دین و حق مبارزه می کنم ، من بنده ی حق و مطیع خداوندم به فکر خودم نیستم . شیر حقّم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا شیر حقّم : تشبیه مشبّه : « م » ، حضرت علی (ع) شیر حق : مشبّهٌ به هوا : هوس هوا ، گوا : جناس ناقص اختلافی معنی : من مرد قدرت راه خدا هستم و تابع هوا و هوسی نیستم ، رفتار من گواه دین من است .
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 20:38 توسط رضوان زماني
|